به امروز خوش اومدین :)
قدرش رو بدونیم تکرار شدنی نیست...
دلمان می خواست امروز را تا لنگِ ظهرمی خوابیدیم .
حال لنگ ظهرهم نشد, نشد
همان بین ساعت 9 تا 10 من که نمی دانم چه لنگی می شود
خب دوست داشتم تا همان لنگ می خوابیدم که نخوابیدم
یعنی نگذاشتند که بخوابم.
می گویم : حال نمیشود بیخیال رفتن شویو یا اندکی تاخیر بنمایی
تا بلکه این چشمانمان از خواب باز شود..
می گوید:نه قربانت شوم من, اصلا راه ندارد بجنب که دارد دیر می شود.
حتما وقتی می گوید راه ندارد خب راه ندارد دیگر..
می رویم....
زمان بازگشت ورق برگشت
دلی که راضی به رفتن نبود حال راضی به آمدن نمی شد..
+ این عکسو چون بامزه بود گذاشتم :)
این روزها درگیر کاری بودم که خیلی ذهنم رو خسته کرده بود
شکر خدا دیگه تموم شد
و بلاخره تونستم
انگار یه وزنه سنگینی روی سرم و رو شونه هام بود که با تموم شدنش
احساس سبکی خیلی زیادی داشتم دلم میخواست پرواز کنم
بازم خدارو شکر که اگه کمکش نبود هنوز درگیرش بودم ...
برخی از انسانها قرار نیست تا ابد در زندگی ما بمانند.
بعضی ها فقط رهگذرند می آیند و می روند .
تا در این میان درسی را به ما بیاموزند.
یادم باشه قبل از شروع هر کاری خوب فکر کنم ..
و بعد به جستجو بپردازم ...
یادت باشه خوب جستجو کنی بعد فکر کنی
میشی عین من که کلی وقت باارزشم امروز تلف شد...