من و داداشم :)
اگه علاقمند به خوندن خاطره هستین ادامه مطلب رو حتما بخونید :)
یادم نیست دقیقا چن سالم بود شاید 9 یا شایدم کمتر دقیق خاطرم نیست
و شبکه های تلویزیونی 3تا یا شایدم هنوز 3 تا نشده بود همون 2 شبکه بود
یه روز مجری برنامه اعلام کرد کنکاش راس ساعت 22 امشب پخش خواهد شد
من و داداشم که 2 سال ازم کوچکترِ دیدیم اسمش خیلی قشنگ و شیکِ
فکر کردیم یه فیلم معرکه ایی
به همین خاطر تصمیم گرفتیم شب بیدار بمونیم و حتما اون فیلم رو ببینیم
اونوقتا تا 9 شب کلا خاموشی بود و همه می خوابیدیم
منو داداش به هر زوری بود تا 10 بیدارموندیم
ساعت 10 .. مجری محترم اومدن و اعلام کردن به دلیل مشکل پیش اومده
برنامه ساعت23 پخش میشه
من و داداشی هم کلی سرو صورتمونو آب میزدیم تا خوابمون نبره
ساعت 11 شد و خبری از برنامه کنکاش نبود
بالاخره ساعت 11:30 برنامه شروع شد
و من داداشی رو صدازدم که بدو بیا کنکاش شروع شد
اما چشمتون روز بد نبینه
برنامه شروع شد...یه میز گرد بود با چنتا آقا دورو برش خخخ
فکر می کنین ما چیکار کردیم کاری نمیشد کرد...
فقط یه آَآآآآآآآآآآآآآآه خیلی غلیظ گفتیم و گرفتیم خوابیدیم واس خودمون :)
- ۹۵/۰۴/۲۸