۱۷
ارديبهشت
جز تو کی اونقد مهربونه که وقتی ناراحتیامو سرش خالی میکنم
بازم دوسم داشته باشه
بغلم کنه ..
بوسم کنه...
نوازشم کنه .
حتی اگه روم نشه بگم ببخشید تند رفتم
بگه بخشیدمت
من بی تو احساس بدی دارم..
خدایا ...
محکمتر بغلم کن
جز تو کی اونقد مهربونه که وقتی ناراحتیامو سرش خالی میکنم
بازم دوسم داشته باشه
بغلم کنه ..
بوسم کنه...
نوازشم کنه .
حتی اگه روم نشه بگم ببخشید تند رفتم
بگه بخشیدمت
من بی تو احساس بدی دارم..
خدایا ...
محکمتر بغلم کن
نانوایی شلو غ بود و چوپان مدام این پا و آن پا می کرد..
نانوا به او گفت :تو چرا اینقدر نگرانی؟
گفت:گوسفندانم را رها کرده ام و آمده ام نان بخرم.
می ترسم گرگها شکمشان را پاره کنند..
نانوا گفت:چرا گوسفندانت را به خدا نسپرده ای؟
گفت:سپرده ام ,اما او خدای" گرگها" هم هست...