۲۷
اسفند
سه تا پسر بچه باهم بازی میکردن و می خوندن
(هر, کی, تک, بی,یا,ره, اون, زود,تر, زن ,می ,گی,ره)
و در این میان قرعه به نام یه پسر 8 ساله افتاد
و ایشون اعلام کرد که من زن نمیگیرم خونه و ماشین می گیرم :)
سه تا پسر بچه باهم بازی میکردن و می خوندن
(هر, کی, تک, بی,یا,ره, اون, زود,تر, زن ,می ,گی,ره)
و در این میان قرعه به نام یه پسر 8 ساله افتاد
و ایشون اعلام کرد که من زن نمیگیرم خونه و ماشین می گیرم :)
از آنجا که گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شمارا
دیروز خواندمت و خواستم صبور باشم وقوی
تا در مواجهه با مساله پیش آمده که مدتها ذهنم را مشغول کرده بود عقب نشینی نکنم
و امروز وقتی در اوج غم بودم نگذاشتی چراغ امیدم به تو خاموش گردد
مثل همیشه دستم را گرفتی
و ساعتی پیش بیشتر از آنی که خواستم بخشیدی .
حال چگونه تورا شکر نگویم و فریاد نزنم لطفت را
در حالیکه تنها تو شایسته حمدو ثنایی